۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

اگه روزي، روزگاري ...


راستش از خدا (؟) كه پنهون نيس، از شما چه پنهون كه وقتي من سرِ حال باشم و ميزون، وقتي سر مستراح مي شينم معمولا يه جوابي يا نكته­اي كه گيرش بودم، مياد تو ذهنم. هيچ وقت يادم نميره وقتي كه برا كنكور سراسري ميخوندم و سر مسائل رياضي و فيزيك مي موندم و نميتونستم حلشون كنم، در بيشتر موارد، وقتي ميرفتم مستراح و يكم رو مسئله تمركز ميكردم، همزمان با عمل مطلوب "دفع" جواب مسئله نيز هولوپي به ذهن اينجانب خطور ميكرد!! مسخره اس نه؟؟؟ تازشم، شما فك كنين اگر در اين مملكت مستراح از نوع فرنگيش رايج بود، چقدر ذهن امثال اينجانب مؤثرتر به جواب هاي اساسي ميرسيد و چقدر از مشكلات مملكت حل ميشد(!!!)
نيم ساعت پيش هم كه جاتون خالي رفتم wc ببينم چه خبره كه همه ميرن (!)، و داشتم به دوستي (=يك دوست) فك ميكردم، ذهنم اين نكته رو زاييد:  "اگه روزي، روزگاري، جمهوري از نوع اسلاميش ممكن بشه، رابطه با جنس مخالف هم از نوع عرفي و اسلاميش دست يافتنيه!"

۱ نظر:

عاطفه گفت...

یعنی میگه این اسلام واقعی نیست ؟اره؟
منم همین نظرو دارم . یک عدد تفاهم :D