۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

چرت و پرت مينويسيممم!

بعد از اينكه مارمولك حالم رو گرفت، مث اينكه يه شُك بهم وارد كرده باشن، يهو انرژي و انگيزه اي كه اين چند ماه اخير داشتم تخليه شد و افتادم تو يه حالاتي شبيه دوران سكون خوابگاه. رفتم كتابخونه خوابگاه و سه كتاب برداشتم. از آل احمد، ميلان كوندرا و اين خانمه رمان نويس معروف انگليسي كه اسمشو مدام يادم ميره. ديگه دلم نخواست انگليسي بخونم. تعطيلش كردم و عصرش سريع رفتم استخر، خونواده هم كه ميومدن، عملا تعطيل مي شد. بهر حال استخر اون شب كه چسبيد، ولي 4 روز بعدش گوشم درد گرفت و بعداز دكتر رفتن فهميدم عفونت كرده، اينهم از شانس ما!
خوندن اون كتابا مث يه خون تازه تو رگ، انگار زنده ام كرد. دلم خواست ايران بمونم و هيچ قبرستوني نرم و با همين ادبيات و فرهنگ و زباني كه بزرگ شدم و خيلي از وجوه-اش رو ميشناسم، حال كنم. ولي تقريبا هردفعه بلافاصله بدي ها و كمبودها و انحطاط هاي زندگي اينجا يادم مياد و اينجاس كه دچار "خستگي" ميشم و گهگاه به نقطه "تسليم" ميرسم! و از اونجايي كه قبلا در اين نقطه تسليم ماه ها زندگي كردم و ميدونم مساوي با مرگ-هه، سريع خودم جمع ميكنم و يا ميرم مي دوم يا به يه كاري سريع خودمو مشغول ميكنم. بعبارتي خودمو ميندازم  تو همين سيكل هاي روزمره هميشگي كه دچار "عُمق" نشم!
واي خسته شدم، چقد شِر گفتم!
راستش اصن ميخواستم دوباره غُر بزنم، كه هم به دوستان و هم به خودم ثابت كنم اينجا جاي موندن نيس. تكراريه، ولي خب، از هفته پيش امان من رو بريده. كار زياد! بدون هيچ تفريحي! بدون هيچ فوق برنامه اي! بدون هيچ پاداشي! هيچ برنامه ورزشي يا مفرحي! بله، ميدونم كه وضع خرابه، خب به كيرم، چيكار كنم كه وضع خرابه. من يكي قابليت مث خر كار كردن رو ندارم! حالا وضع هر كوفت و زهر ماري ميخواد باشه! مسخره اس، ولي از اول هفته ميخوام 7خط چكيده برا يه كنفرانس بنويسم، نميتونم، يعني وقت نميكنم. تازه فك نكنين كار شخصيه، نه، از همين كارايي كه اين مدت كرديم ميخواستم يه چرتي بدم يه سابقه علمي شه. ولي مگه فرصت ميشه. همين الان 3تا ايميل رو نخونده  گذاشتم از اول هفته، كه مثلا فرصتي دست بده و بهش برسم ولي نمرسم. بعد از ساعت 2-3 كه عملا مغزم برا تمركز رو هيچ كاري كشش نداره. خودمو بكشم يه كلاس زبان ميرم و هي سر كلاس ميگم "ساري، آيم تو اگزاستد تودِي"!!!
دلم ميخواد برم مسافرت، ولي كجا، با كدوم پول! يه هفته كه خونواده مشهد بودن، حالا هم اگه پاشم برم سفر، عمه ام بياد آخر تابستون تافل بده؟؟؟ نميشه كه.
بله، نميشه. پس دهنتو ببند، زر نزن، پشتتو خم كن، شُل كن، آروم بخزونش تو و حالشو ببر...

بسلامت تا پست بعد

هیچ نظری موجود نیست: