۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

تولد نوشت

امروز سالگرد تولدم بود. سالگرد بودن ام. سالگردي كه دور و برم دوستام بودن و كلي تبريك گرفتم تو فيسبوك كه در نوع خودش تولد منحصر بفردي بود.
مدتيه با دوستان صميمي به چالش افتادم. يعني اينجوري كه ميگن مشكل هميشه وجود داشته و بخاطر اينكه ميدونن من زود از كوره در ميرم يا بعضن به زعم خودشون تحملم كمه و ناراحت ميشم و .... تا حالا بهم نگفتن. مشكل وقتي بوجود مياد كه يكي رو ناخواسته يكي رو ناراحت ميكنم با برخوردم يا با شوخي ام و عكس العمل اون منو از كوره در ميبره كه "خب چرا تا حالا بهم نگفتي"
هفته پيش بحثي تو گروپ ياهوي اكيپمون درگرفت و يكي از بچه ها بهش برخورد و يكي ديكه از دوستان كه آقاي ر. باشن يه ايميل خصوصي برا من زد و جند نكته شخصيتي و رفتاري رو بهم تذكر داد كه بايد اجازه صحبت به بقيه هم بدم،‌احترام بذارم به عقايد بقيه و ... از اونجايي كه نفهميدم چي ميگه،‌با اونكه هميشه همه-شون بهم ميگن،‌ايميلشو فوروارد كردم به گروپ كه لطفن هرچه مشكل در رفتار يا شخصيت من مي بينين بگين، با مثال، حاليم كنين.
فوقش اينه كه من نميتونم رو اون جنبه از شخصيتم كاري بكنم و طبيعتن سعي ميكنم با شما دوستان عزيز در جنبه هاي ديگه اشتراك بسازم.
كه البته نتيجه اش بغير از چنتا ايميل كه ظاهرن ميخواس يه چيزايي رو بگه،‌ولي واضح بود كه داره سعي ميكنه يكي ديگه ناراحت نشه، زده شد و در نهايت هم تلاش من در به وسط-كشيدن حرفاي پشت سر و حذف مصلحت انديشي ناكام ماند.
پ.ن: اينكه كجاي اين نوشته تولدنوشته خودم نميدونم، ولي خب حال و روز اين روزامه. نقويز و امين و رضا هديه گرفتن، دستشون طلا،‌شرمندم كردن. ولي من زياد خوشحال نيستم، چون محكوم به سكوتم،‌ محكوم به خود-سانسوري ام،‌حتي در جمعي كه سال هاست دوستيم و ....

هیچ نظری موجود نیست: