۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

غُر نزنم چيكار كنم؟!


از صبح كه ميام، عين خري كه با بارش تو گِل گير ميكنه، ميام ميوفتم پشت سيستم و همينجور كه كار سرم خراب ميشه و منم بدون هيچ مقاومتي همه رو با آغوش باز قبول ميكنم! خريت شاخ و دم كه نداره، آخه اصلا دليلي نمي بينم كه قبول نكنم! من كه نميخوام اينجا باشم و هرچه بيشتر قبول كنم بيشتر ياد ميگيرم، اشتباه بكنم يا نتونم انجام بدم، با گردن برافراشته ولي پُشت خَم ميگم "خب مي بينين كه، كارام چقد زياده ... "
يه زماني كه تو خوابگاه داشتم مي پوسيدم، اصلا تصور نمي تونستم بكنم تا خرخره تو كار بودن يعني چي. وقتي ميخوام يه تنفسي بخودم بدم، عينهو زماني ميمونه كه دارم از 2متري زير آب ميام بالا كه نفس بگيرم، يه دقيقه طول ميكشه پنجره هايي كه باز دارم رو مينيمايز كنم و بتونم به اينترنت كانتك شم و يه ايميل چك كنم، كه در همون حال باز هم يه كاري مياد "مهندس 202 تموم شد، از كدوم دوده ميتوني جاش استفاده كني.... مهندس شُل كن كه ... "
عصرها هم كه يا مستقيم ميرم خونه كه اگه بتونم خودمو سر پا نگه دارم و يه دوش بگيرم، شايد بتونم از شبم يكم استفاده كنم و يخورده زبان بخونم. اگه برم كلاس زبان هم كه خيلي هنر كنم بتونم تا آخر كلاس متمركز شم و دو كلمه ياد بگيرم. همكلاسي ها ميگن، خستگي از سر و روت مي باره، ميگم نباره هم خودم كه مي فهمم. بعد از اينكه هفته پيش سفر تهرانم رو بخاطر ماموريت مدير واحد (كه البته بعدش فهميدم به يه مرخصي تبديل شده) كنسل كردم و در كِش و قوس اين بودم كه آيلتس بخونم يا تافل، دارم به اين فك ميكنم كه بهشون بگم از اول مرداد نميام ديگه. حالا جدا از اينكه به تخم اينا هست كه من مي مونم يا نه، برا خودم سخت شده تصميم گيري. اصلا حس ميكنم اونقد خسته م و ذهنم تعطيله كه نمي تونم درست به اين موضوع فك كنم و عواقبش رو بسنجم. يك سال خونه نشيني در شهرستان و اپلاي و زبان و مقاله و .... ترس داره، اگه نشد چي؟؟ اگه نتونستم مهر سال ديگه برم؟؟ اگه نتونستم جايي رو پيدا كنم؟؟ اگه نتونستم نمره زبان رو بيارم؟؟ بله، كار نشد نداره، ولي آخه الان هنگ ام، شايد يه چيزايي رو نديده باشم! حيف نيست موقعيت فعلي رو خراب كنم؟؟ اين استارت مهاجرت نيست؟ اينكه شروع كني به ريسك كردن و گذشتن از چيزايي كه معنا ميدن به زندگيت، عادت كردي به داشتنشون.
خودمونيم ها، مجردي هم عالمي داره!
 
 
دوست عزيزي كه اينجا رو ميخوني، ممنون ميشم اگه اشتباهي در رايتينگ دارم تذكر بدي، قطعا مديونت خواهم بود.
 
Yes, I'm tired. This is all I wanted that I can’t think anymore to mental subjects! But I couldn’t, I'm not so forceful. Anyway, I know I'm complaining but I practice, practice to learn surviving and living and English too!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

heyf ke akhare terme inja o kolli kar drama o mese khodet saramo nemitoonam az roo keyborad bardaramo keyboeard farsiam ke nadaramo inaaa. vagar naa hessabi bahat dardo del mikardam.

ba ehteram
your friend from Missouri :D