۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

اعتراف ...

با اونكه تقريبا مطمئن بودم وضع روز به روز خرابتر ميشه، خودم رو با اين دلخوش كرده بودم كه ميخوام شاهد يه فروپاشي از نزديك و در بطنش باشم، نه اينكه مثل بقيه از خارج از كشور شاهد و پيگير ماجراها باشم. ولي اعتراف ميكنم كه ميخواستم به وضع مالي با ثبات تري برسم، باوجود اينكه عميقا معتقد بودم دارم بيشتر از مزدم كار ميكنم و وضعيت صنعت و كار روز به روز داره بدتر هم ميشه!
حال بهر دليلي، چه با نيت تعديل نيرو چه واقعا بدليل زير بار نرفتن من جهت آن-كالي براي تمام شبانه روز، استعفا دادم. بحث تعديل نيرو محتمل تره چون يه مهندس تازه كار با حقوق پايين تر از من و كاملا تسليم و فرمانبردار هست كه جاي منو بگيره، بنابراين من پر ادعا ديگه جايي ندارم براشون. اونهم وقتي مطمئنن كه من بصورت يه شغل موقت دارم نگاه ميكنم به اين كار. بنابراين تصميمي كه قرار بود مثلا سال ديگه بگيرم و قراردادم رو تمديد نكنم، اكنون بصورت اجباري و زودتر از موعد مورد انتظار پيش آمد. حال با خيال راحت، ميتونم تصميم بگيرم چه غلطي ميخوام بكنم در ادامه.
ميخوام زبان بخونم در قدم اول و يه مدرك بين المللي بگيرم، تا اگه يه موقع كار تو يه شركت خارجي پيش اومد، آماده باشم، اگر هم خيلي فشار آورد شرايط، ميرم تهران دنبال كار و باري و ...


پ.ن: اين پست رو دوشنبه آخراي وقت اداري نوشتم

هیچ نظری موجود نیست: