۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

و نقطه پايان - باي باي نادون خان

يه مدته كه قادر به منتشركردن پست نيستم. چند بار شده در حد 20-30 خط تايپ كردم ولي بعد از سيك-سنگين كردن حذفش كردم. شايد اين روزها سعي ميكنم كمي عوضي باشم، كمي دروغ گفتن و وراجي و جاكشي و ... رو تجربه كنم. ديگه نميتونم خيلي راحت و رلكس هرچي به ذهنم ميرسه رو منتشر كنم. بايد فيلتر كنم. نميدونم اين "بايد" از كجا مياد. بايد سعي كنم يك-رو نباشم. چرا اينجوري شدم رو دقيق نمي فهمم، ولي قاعدتن به خاطر مراودت ها و تغييرات اخيرم بوده. شايد سعي ميكنم مث بقيه ايرانيا باشم كه دليلي نمي بينن يك-رو باشي. زياد چوي اين يك-رويي رو خوردم، در واقع بهتره بگيم "بلاهت" نه يه-رويي!!
خسته ميشم از اينكه مدام بايد قضاوت بقيه بياد تو ذهنم و سيك-سنگين كنم. حتي بخاطر خودم و قضاوت هايي كه ممكن است در موردم بشود هم نه، بيشتر بخاطر دوستان و اشخاصي كه به تجربه ها و نوشته هام مربوط ميشن و براحتي حتي با اسم مختصر هم قابل شناسايي هستن و اصلا راضي نيستن كه تجربه هاي خصوصي ام رو با اونها در اين مكان منتشر كنم.
دلم نوشتن بي دغدغه ميخواهد. براي خواننده اي كه حتي ممكن است وجود نداشته باشد.
تجربه بي نظيري بود نوشتن كه اولين بار در اينجا آغازيدم. و در همين مكان بود كه ياد گرفتم چرا نمي شود و نبايد همه چيز را به همه كس گفت. دوستان عزيز، لطفا بد به دل خود راه ندهيد، هيچ جريان خاصي در مورد هيچ يك از شما باعث اين تصميم نشده، بلكه اقتضاي شرايط و ايدئولوژي اين برهه از زندگي مه.
اون هدفي كه من از نوشتن داشتم، البته الان دارم دركش ميكنم، يجور تعامل در محيط مجازي و نوشتن از همه چيز و بويژه از ناگفته و ممنوعيات بود. ولي بمرور انتشار اين ممنوعيات با ممنوعيت در درون خودم روبرو شد. اميدوارم روزي هر يك از شما دوستان به وبلاگ جديد من و حرف هاي من برخورد كنيد و فارغ از هرگونه ترس و تزويري درونيات و يافته ها و افكار خودتون رو در اختيار من بذاريد، بدون اينكه من رو در عالم واقع بشناسيد و من شما رو.
بدرود.


هیچ نظری موجود نیست: