۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

حال يا گذشته يا آينده


بحث حافظه شد، يكي از دوستان دوران دبيرستان كه الان كارمند دولته تو دهات خودمون،  چند روز پيش اومده بود پيشم و داشتيم تفت ميداديم. به چيزهاي جالبي رسيدم. من و اين دوست هيچگونه نقطه مشتركي در زمينه ايدئولوژي و ديدگاه اجتماعي نداريم. ولي نكته جالب، يه تفاوت جديد بود كه دريافتمش. من هميشه متعجب ميشدم از اينكه چطور اين دوست همه جزئيات رو از زمان دبيرستان (10 سال پيش) يادشه، حتي درصدهاي كنكور همه-مون رو!!! و حتي فحش ها و شوخي هايي كه موقع يه بازي داشتيم!!! ايندفعه كه اومديم و شكافتيم موضوع رو، فهميدم كه اين رفيق ما اصولن همه چيزهاي مورد علاقه اش در گذشته اس. يعني هميشه لحظه هاي جالب در گذشته اتفاق افتادن. اصلا موضوعاتي كه من بهشون توجه دارم، اون نداره. مثلا بهش گفتم من هميشه همه چي رو ميدونستم كجاس تو خوابگاه. هر كي يه چي گم ميكرد من ميگفتم كجاس، چون تو ذهنم مي موند. برا همين هم خسته ميشدم از زندگي با بقيه، چون كلي چيز-ميز رو بايد تو ذهنم نگه ميداشتم!! ولي اين برا اون كاملا بي معني بود. مثلا بهش ميگفتم كه تو خونه من همه چي در عين بهم ريختگي، تو ذهنم جاي خودشون رو دارن، و اگه يه نفر بياد و حتي يه دستمال كاغذي فيني بندازه تو آشغالي، سريع ميفهمم كه يكي تو خونه بوده!!!!!!!!! برا همين وقتي از 4 سال پيش صحبت ميكنن، من حرفي برا گفتن ندارم.

هیچ نظری موجود نیست: