۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

بهتره اينجوري بگي ...

دانشمند عزيز، بهتره اينقد زود عن ات نگيره، بشين تا منم سفره دلمو برات باز كنم. من هم شبيه تو، كنكور ارشد رو دادم، ولي همون سال اول ارشد فهميدم چه غلطي كردم و دقيقن به همين حرفهاي الان تو رسيدم. احتمالن فرقش با تو اين بود كه بيحوصلگي هم به حماقت اضافه شد و رفتم با يه استاد مريض پايان نامه رو ورداشتم. (البته ميشه نيمه پر ليوان رو ديد، مثلن خودمو خر كنم كه باعث شد خودمو بهتر بشناسم و از اينجور جفنگا) بهرحال، الان كه مشغول كارم و در مقابل همون جوِ همگاني "بخون، تو كه استعدادشو داري، تو كه موقعيتش برات فراهمه ...." مثلن وايستادم، بهتر ميتونم به اين جريان جو-زدگي نگاه كنم. الان حداقل ميدونم كه يك سري كشش ها هست كه ريشه در ناخودآگاه آدم داره و آدم رو به كارهايي وا ميداره و همون آدم بعدش اون رو حواله ميده به "جو عمومي" يا "نميدونم دارم چيكار ميكنم، زندگي داره برام نسخه ميپيچه"
اولين بار كه اين ناخودآگاه رو احساس كردم، وقتي بود كه بعد از ارشد رفتم سر كار. وقتي كه احترام بقيه به من بخاطر مدركم، بيشتر بود. راستش، خوشم اومد. اين عناوين برا آدما تو جهان سوم، اعتماد بنفس مياره، خوششون مياد.
 اون روح جمع، جوِ عمومي، ... اينا همه تو اين ناخودآگاه جا خوش ميكنن. از بچگي مدرك گرايي رو تو كله مون ميكنن كه فلاني دكتره، فلاني مهندسه، نميخوام بگم كه اين عناوين از بيخ مزخرفن ولي ميشه جلوش رو گرفت. يعني، من از همين الان دارم خودمو تصور ميكنم كه چند ماه از گرفتن دكترام گذشته و دارم با خودم كلنجار ميرم كه چرا نرفتم دنبال استعدادها يا علايق ديگه ام، روانشناسي، برق، كامپيوتر ....
اين روزها بطرز بي سابقه اي در جدال بسر ميبرم با خودم و ناخودم! لعنت به اين هر دو خودِ بيخودي! برم كه عن ام گرفت...

پ.ن: اصلن نميدونم چي ميخواستم بگم و اين پست چي ميگه. فعلن از تنها چيزي كه مطمئنم اينه كه والد و كودك، هر دو بصورت ناخوداگاه بر ما مسلط ميشن و باعث خيلي از تصميم گيريهامون ميشن كه اكثرش هم غلطه و نابجا.
اميدوارم يه روزي "خود"م، "ناخود" كودك ام رو ببخشه كه بازهم در مورد مسائلي كه در موردش مطمئن و مسلط نيست، اظهار نظر كرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۲ نظر:

دانشمند گفت...

تا وقتی آدم خیلی بچه ساله، به اینکه چی گذشته و انتخاب هاش چی بودن خیلی فکر نمیکنه.
اینکه من الان از راهی که رفتم پشیمونم، به این معنا نیست که بقیه هم باید باشن، سوء تفاهم نشه.
به هر حال، اینها به کنار، خوب مینویسی

ناشناس گفت...

چه جالب !! نگفته بودی اینقدر کامپیوتر دوست داری !!
آخی چقدر به من حسودیت میشه !!! :))