۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

نميشه كه هيچي نگفت!!

پيش نوشت: پيشاپيش عذر ميخوام كه اين يكي پست هم حاوي هيچگونه مطالب لطيف نمي باشد!

ديگه فايده نداره، هِي جلو خودمو گرفتم كه اين پست رو ننويسم، ديدم راه نداره و عن-قريبه كه خفه ام كنه. دوستام رو ميبينم كه گيج ميزنن و سوالاتي كه مدت ها خودم رو درگير داشته، داره اونا رو هم اذيت ميكنه. بياين به اين فك كنين كه شايد هيچ جوابي برا اون جوابا در هيچ مكاني و زماني وجود نداشته باشه ( مث خلقت، خدا، دين، روح .... از بس به اين موضوعات گير دادم، فك كنم امروز فرداس كه خدا عزرائيل رو بفرسته خونه م و جونمو بستونه، ولي ميدونم طوري نميشه، اينقد خوبه كفرگفتن اون هم وقتي كه مطمئني چيزي نميشه!!!) اين پست هاي اخير بابك و زن شيرازي تحريكم كرد منم اين پست رو از خود انتشار بدم! شايد اين حرف كه دست از معنويات (بمعناي رايج آن،  به همان نحوي كه از آموزه هاي دين و مذهب برداشت ميشود) بكشيم و سعي كنيم عقلاني و منطقي زيست كنيم، برا كسي واقعن سعي نكرده درگير اين مسائل بشه و مطالعه نكرده (لازم بذكر نيست كه فخر نميفروشم!!!) و عملن در پيِ بهبود شرايط رواني نبوده، يكم دركش سخت باشه. ولي يه روحيه حقيقت جو، در حالت عمل و نه فقط حرف، لازمه كه بالاخره آدم به سيستم درست برسه. جسارتن بايد بگم، ميشه يه سيستم درست رو، كه منتَج از تجربه و علمه، عين يه نسخه برا همه پيچيد، درست برعكس راه هاي رسيدن به خدا، كه به قولي براي هر نفر يه نسخه وجود داره!! (عطف به مارمولك: راه هاي رسيدن بخدا به تعداد آدم هاي روي زمين است)
شرمنده كه هي تكرار ميكنم، خودم هم زماني عميقن به اين معنويات، البته به مدل مخصوص خودم، معتقد بودم. فيلم هاي معناگرا منو تحت تاثير قرار ميداد، حتي به گريه مينداخت (لطفن برام افسوس نخورين كه الان اينجوري شدم، اينو فقط بجهت اين گفتم كه بدونين من هم ........) الان كه از اونها كَندَم و اون سردرگمي ها و دِپ-زدن ها مياد تو ذهنم، افسوس ميخورم برا اون موقعيت هايي كه از دست دادم.
 بقول دكتر هولاكويي 99 درصد از مردم در طول تاريخ بشر در 99.99% موارد از عقلشون استفاده نكردن!! البته بهتون حق ميدم كه برچسب هولاكويي-زدگي (مثل غرب-زدگي) بهم بزنين، ولي واقعن احساس دِين ميكنم بهش. همچنين به دوستي كه منو باهاش آشنا كرد. يه نكته جالب ديگه كه هولاكويي تو سمينارش ميگفت اين بود كه، اكثر مردم، و بيشتر خانم ها، احساسي(Emotionally) با مسائل زندگي برخورد مي كنن، مطلقن اشتباه است و بايد اين ديد غالب رو عوض كرد. البته توضيحش لازمه، ولي اون رو ديگه به خودتون حواله ميدم كه برين دنبال فايل ها و سمينارهاش. فك كنم هنوزم تو شبكه انديشه مياد.

پ.ن.: حالا اگه فردا يه ماشين زيرم كرد و تلف گشتم، خواهش ميكنم به خدا و عزرائيل و اين برنامه ها حواله ندين، با علم و عقل ناقصِ فعليم ميدونم كه قطعن دليلش يه تصادف (قابل تحليل با علم احتمالات) بوده. اصلن، بنظر شما دليلي داره كه چون علممون ناقصه و در حال تكامل، چون نميتونيم به ملكوت اعلي (!!) دست پيدا كنيم، بزنيم تو فاز ماوراءالطبيعه و هي داستان بگيم و داستان بشنويم و هي توجيه كنيم و علت جويي كنيم. (لازم بذكر است كه قانون عليت ماهيت عقلي ندارد، عقل با قانون دلالت reasoning كار مي كند)
اين پي نوشته هم خودش يه پست شد!!!! باز هم معذرت ميخوام، دوستاني كه منو ميشناسن ميدونن من لحنم خشنه، ولي دلي دارم عينهو دل گنجشك :)

۴ نظر:

عاطفه گفت...

م هیچ نظری ندارم
کلا گیج و ویج بودم گیج و ویجتر هم شدم این روزا
تو هم هی گیر بده :((
دیشبم که دهن منو صاف کردی :(

بابک گفت...

راه های رسیدن به سعادت شاید خیلی زیاد به نظر برسه ولی در نهایت به یک حقیقت متعالی منتج میشه
مطمئنا اصول و قواعد راه ها بسیار شبیه به هم خواهند بود ولی یک نسخه رو برای همه کس نمیشه پیچید
همیشه یادمون باشه هدف چیه تا در میانه راه اسیر فرعیات نشویم :)

نادون خان گفت...

اين حقيقت متعالي چيه؟؟؟ چرا "هر كس از ظن خود شد يار ما" ؟! چرا همه با وجود اينكه يك خدا رو طلب ميكنن، اينهمه با هم تضاد ميكنن؟ اصلن چرا چيزي كه نميشه حسش كرد و تجربه اش كرد رو هي اينقد بهش پرداخت، وقتي كه ميشه بدون اون هم زيست؟؟ چرا وقتي جوابي براي چيستي اين خدا نداريم، مگر داستان هاي پيامبراني كه ان-قرن پيش اومدن، و برا خودمون هم بجز يك علامت سوال خيلي بزرگ نيس، اينقد بهش ور بريم و زندگيمونو بر اساس اون بسازيم؟؟ جالب هم اينه كه هر كه بيشتر فرو بره در اين مقوله و بيشتر بخواد بفهمه، قطعن بيشتر گيج ميشه و آخرش ميرسه به يه قادر مطلقي كه بايد بعنوان دست نيافتني پذيرفتش!

بابک گفت...

برای من خداوند و رسیدن بهش یعنی کمال و رسیدن به کمال
من خودم رو درگیر فلسف بافی و . . . نمیکنم
اگر درست فکر کنیم و خودمون رو فریب ندهیم کمال یا حق و حقیقت یک تعریف اصولی بیشتر نداره
تضادهایی که می بینی به خاطر تفسیر به رای افراد از حقیقت و کمال است نه اینکه حقیقت چیز مبهمی باشه