۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

آرش ، خدايي!

سلام بخودم كه هنوز زنده ام و شما دوست عزيز خاموش و روشني كه وبلاگم رو يا ميخوني يا از كنارش ميگذري، كمثل عابري كه از جلو ويترين مغازه اي ميگذره و فقط يه نگاه سر-سري بش ميندازه.
امروز آمدن بابا ايرج به كارخانه محقر ما مجال داد كه من هم از كار بزنم و برم سراغ تفريح لذتبخشي كه مدتي بود ازش محروم بودم و يقينا نيز به اين زوديا فرصت نكنم اينقد برم سراغش، ريدر! رفتم از يكسال پيش وبلاگ مهاجرت به آمريكا رو خوندم و انصافن چه حالي هم كردم، هم با اطلاعات و قصه هاش و هم با خودم كه به اينجا رسيدم! بله، جديدا خيلي دارم با خودم حال ميكنم. بهرحال اگر نوشته جالب ميخواين، بنظر من اين وبلاگ و آرشيوش يكي از بهترين مطالبيه كه ممكنه گير بيارين. بقيه دوستان هم كه انگار تو ترك تشريف دارن و آپ نميكنن.

پ.ن: اولش كه اين پست رو نوشتم ميخواستم كلي چيزميز بنويسم در حد مثنوي ولي پشيمون شدم و عن ام گرفت ولي دوباره كه شروع كردم به خوندن وبلاگ مهاجرت به آمريكا دوباره مصمم شدم كه اين پست رو از خودم در كنم. ميدونم هيچكدوم از شما نميرين و به اندازه من وقت نمذارين برا خوندن، حالا يا بدليل گشادي يا كارداشتن، ولي بهرحال ميخواستم فرياد بزنم "آرش، خداييييييييييييييييييييييييي"

۱ نظر:

RS232 گفت...

ممنون که به وبلاگ من سر می زنی دوست عزیزم و خوشحالم که از نوشته های من خوشت آمده است. برای شما و همه دوستانت آرزوی موفقیت و سلامتی دارم.